Sunday, December 27, 2009

نامه خواهر داود سلیمانی به برادر دربندش:از دردهایت برایم بگو

خانم زهرا سلیمانی خواهر دکتر داوود سلیمانی نامه ای خطاب به برادر دربندش نوشته است
متن این نامه به شرح زیر است
السلام و علیک یا ابا عبدالله الحسین به نام خالق یکتا بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب خواهر دکتر داوود سلیمانی دلم گرفته بود. خواستم بعد از شش ماه دوری از برادرم با او قدری درد و دلی کرده باشم، شاید در هجران و فراق قدری تسکین یابد و صدای این بغض و فراق به گوش زندانبان ها رسیده و قدری با خود بیاندیشند
برادرعزیزم
یادت هست هنگامی که شما سرباز بودید امام خمینی اعلامیه ای صادر کرد که سربازان رژیم پهلوی به خود آیند و از تن دادن به دستورات سران خود بپرهیزند.شما در آن زمان در زنجان خدمت می کردید با مشورت پدر بزرگوارمان حاج احمد آقا از پادگان فرار کردی و به شهر طبس گلشن رفتی تا به حرف امام و رهبر عزیزمان عمل کرده باشی. آیا آن روزهای پر اضطراب یادت هست. بعد از پیروزی انقلاب که رهبر عزیزمان امام خمینی بانی آن بود چقدر خرسند و راضی به دنبال کار سربازیت رفتی و سپس وارد کمیته انقلاب اسلامی شدید و در کنار آن در دانشگاه مشغول خواندن درس الهیات شدید. یادت هست وقتی که دشمن بعثی به خاک ایران عزیزمان حمله کرد با پیام رهبر عظیم الشان انقلاب با برادرانت عازم جبهه های حق علیه باطل شدید. یادت هست که همیشه در هنگام مرخصی از جبهه چگونه از رشادت های همرزمانت و زنده یاد شهید چمران سخن می گفتی؟ مدتها شما و دیگر برادرهایم در جبهه بودید و مادر و پدرمان دل نگران شما
گاهی تک تک به مرخصی می آمدید و مادر و پدر را از نگرانی در می آوردید. یادم هست زمانی را که شما و دیگر برادرانمان و همسرم در جبهه بودید. مادر و پدر کارشان دعا به درگاه خدا بود که شما پیروز و سالم برگردید و هر گاه که شما به مرخصی می آمدید برق شادی و رضایت در چشمان آنان می درخشید
داوودم عزیزم
آیا روزهای پر اضطراب آخر جنگ یادت هست که شما در جبهه بودید که خبر دار شدید ابولقاسم برادرمان با شروع عملیات مرصاد در شلمچه مورد حمله خمپاره های بعثی قرار گرفته و به شهادت رسیده و شما برادر دلسوخته به اهواز رفته بودید تا پیکر برادرت را که تقریبا متلاشی شده بود مشایعت کرده و برای پدر و مادرمان به تهران بیاورید. آیا آن روزهای سخت یادت هست؟ چه شده که حال این گونه در بند هستی؟ چه چیزی در این گذشت زمان عوض شده؟ آیا همه اینها ایثار و فداکاری برای جامعه و مملکت اسلامی نیست؟ آیا در این گذشت زمان چیزی اشتباه بوده است؟ چه چیز؟ همدلیتان با رهبرمان، رزمتان، شهادت برادرمان، دلسوزی برای مملکت و دین مان که حال شما باید اینگونه در بند باشید.
برادر عزیزم
قلبم مالامال از درد و هجران است خدا را شکر می گوییم که بعد از شهادت قاسم پدر ومادرمان را از دست دادیم چون اگر آنها بودند این فراق را به هیچ عنوان تاب نمی آوردند. داوودم من و دو خواهر دیگر و برادرانت و همسر و فرزندانت به هیچ وجه نمی توانیم این دوری را تحمل کنیم وای به حال پدر و مادرمان. راستی یادت هست زمانی که ابولقاسم شهید شده بود حسین برادر بزرگمان خوابی از امام دیده بود. تعبیر آن این بود که شما پنج برادر خمستان را از برادری به خداوند متعال داده بودید حال این اسارت چه تعبیری دارد؟
داوودم، برادر دوست داشتنی ام
از دردهایت برایم بگو.بگو ببینم آن صداهایی را که در سر و گوشت بود که دکتر زندان گفته بود به خاطر صد و بیست و شش روزی است که در انفرادی به خاطر نبودن امکانات شدت یافته بود در زندان عمومی التیام یافته است ؟می دانم که هیچگاه از دردهایت برای مان نمی گویی چون دوست نداری خانواده ات را نگران ببینی
داوودم
برایت دعا می کنم و این روزها سعی می کنم پی در پی زیارت عاشورا را برایت بخوانم چون می دانم این دعا برای شما به دلیل آن که مداح اهل بیت و روضه خوان سید الشهدا هستی کار ساز و مرحم است .راستی داداشم بر نامه مسجد محل همچنان چون سالهای قبل به قوت خود باقی است . هیات امام حسین صبح عاشورا مقابل منزل مان می آید و یادی از آن پیرو غلام اهل بیت ( پدرمان )می کند. حال وهوای عاشورایی امسال هم در کوچه ما می پیچد. فقط جای شما مرید آقا و نوحه خوان او در این هیات خالی است. همه دوستان و فامیل از جمله خانواده دعا می کنیم که شما بیایید تا مانند سالهای قبل شاهد نوحه خوانی شما باشیم
داوودم، عزیزم دوستت داریم و همواره برای سلامتی و آزادی ات دعا می کنیم
والسلام، به امید دیدار مجدد
خواهرت زهرا
آشتی دادن میان مردم از هر نماز و روزه ای با ارزش تر است .( امام علی نهج البلاغه نامه ی 47

No comments:

Post a Comment